English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (1602 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outsell U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The more the better . U هر چه بیشتر بهتر
more the merrier <idiom> U هرچی بیشتر بهتر
follow up <idiom> U بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
outshoot U تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
better U بهتر
the more better the best U بهتر
all the better U چه بهتر
better than U بهتر از
so much the better for me U بهتر من
so much the better U چه بهتر
ameliorates U بهتر کردن
might as well <idiom> U ترجیحا بهتر
amelioration U بهتر شدن
modifying U بهتر کردن
modify U بهتر کردن
modifies U بهتر کردن
ameliorated U بهتر کردن
above rubies U بهتر از یاقوت
on the mend <idiom> U بهتر شدن
ameliorative U بهتر شونده
cote U بهتر بودن از
ameliorator U بهتر کننده
preferably U بطور بهتر
ameliorating U بهتر کردن
the best of all U از همه بهتر
to change to the better U بهتر شدن
ameliorate U بهتر کردن
meliorative U بهتر شونده
So much the better. U دیگه بهتر
meliorate U بهتر شدن
out act U بهتر انجام دادن از
tea is preferable to water U چایی از اب بهتر است
the better plan is to U بهتر این است که .....
enhances U بهتر یا واضح تر کردن
enhanced U بهتر یا واضح تر کردن
modification U بهتر کردن مدل
enhance U بهتر یا واضح تر کردن
ammunition modification U بهتر سازی مهمات
outplay U بازی بهتر از حریف
I feel it is appropriate ... U به نظر من بهتر است که ...
enhancing U بهتر یا واضح تر کردن
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
it was no better U هیچ بهتر نبود
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
Just as well you didnt come . U همان بهتر که نیامدی
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
to get back on one's feet U بهتر شدن [از بیماری]
he works better U او بهتر کار میکند
it would be preferble to U بهتر خواهد بود
surpasses U بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed U بهتر بودن از تفوق جستن
to get back on one's feet U وضعیت خود را بهتر کردن
ameliorate U بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorating U بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorates U بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorated U بهتر شدن بهبودی یافتن
surpass U بهتر بودن از تفوق جستن
Better late then never. <proverb> U تاخیر بهتر از هرگز است .
i know you better than he U من شما را بهتر میشناسم تااو
amending U بهتر کردن بهبودی یافتن
amended U بهتر کردن بهبودی یافتن
amend U بهتر کردن بهبودی یافتن
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> U همدلى از همزبانى بهتر است .
it peels better U بهتر پوست ان کنده میشود
hardening and temper U بهتر کردن تشویه ی فولاد
Do you have anything better? U آیا چیزی بهتر دارید؟
i should p stay at home U بهتر است در خانه بمانم
rounding U ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
This photo does not do you justice. U خودتان از عکستان بهتر هستید
rounding U ایجاد دید بهتر در گرافیک
I know best where my interests lie. U صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
think better of <idiom> U رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
Better do it than wish it done. <proverb> U شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
hole job U شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot U شکست دادن حریف با شروع بهتر
adjustment U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
soil improvement U بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
adjustments U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Do you have a room with a better view? U آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
Better late than never. <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Are you feeling any better? U آیا حال شما کمی بهتر است؟
Better late than never! <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
He is the best physician as physicians go. U نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
carbonet hardness U درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
go-getter <idiom> U شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
You're improving. <idiom> U دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره]
sight window U بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
sell off U ارزان فروختن فروش یکجا وارزان
lag U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lags U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
letter quality printing U چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
multipass overlap U سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
selling U فروختن بفروش رفتن
sell U فروختن بفروش رفتن
sells U فروختن بفروش رفتن
every cloud has a silver lining <idiom> U [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
acid diluent ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
Half a loaf is better than no bread . <proverb> U نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
workgroup U خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
overlap U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
ours was better than theirs U مال ما بهتر از مال انها بود
summer resorts U ییلاق عشایر [فرش های بافته شده در این هنگام از کوچ عشایر بدلیل مرغوبیت بهتر پشم، دارای کیفیت بهتری است.]
jobs U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
job U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
improve U بهتر کردن اصلاح کردن
improving U بهتر کردن اصلاح کردن
improves U بهتر کردن اصلاح کردن
improved U بهتر کردن اصلاح کردن
outwalk U بیشتر راه رفتن از
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
NiMH U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
hole U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
selling U به فروش رفتن
sells U به فروش رفتن
sell U به فروش رفتن
woollen draper U پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. U شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth U صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
pearlies U جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence U پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
wine seller U میفروش باده فروش شراب فروش خمار
sales force U نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization U به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
hard sell U سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
optional claiming race U مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
foreign military sales U فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
to place on the market U فروختن
to put on the market U فروختن
hawks U فروختن
sell out U فروختن
vend U فروختن
turn over <idiom> U فروختن
sell-outs U فروختن
hawk U فروختن
undercut U فروختن
undercuts U فروختن
hawked U فروختن
monger U فروختن
marketed U فروختن
markets U فروختن
realising U فروختن
realised U فروختن
realize U فروختن
realized U فروختن
realizing U فروختن
selling U فروختن
realizes U فروختن
sells U فروختن
realises U فروختن
market U فروختن
sell U فروختن
sell-out U فروختن
to sell off U ارزان فروختن
sell like hotcakes <idiom> U سریعا فروختن
resells U دوباره فروختن
to save bot cash U نقد فروختن
to sell U عمده فروختن
to sell U یکجا فروختن
reselling U دوباره فروختن
slaughter U به زیان فروختن
to sell by retail U خرده فروختن
to sell dearly U گران فروختن
to sell or pat up at a U بمزایده فروختن
slaughters U به زیان فروختن
sell by auction U به مزایده فروختن
sell for cash U نقد فروختن
sell off U یکجا فروختن
credit sale U نسیه فروختن
resold U دوباره فروختن
undersell U ارزان تر فروختن
remainder U باتخفیف فروختن
forward sale U نسیه فروختن
sell on credit U نسیه فروختن
resell U دوباره فروختن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1incentive
1لطفا بیاین دنبالمون
1The more you care
1pedal pamping
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
2تعریف فونتیک چیست؟
2بازوی دست راست
1tajwid
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com